زندگی راه خود را پیدا می‌کند…

 بعضی تصاویر، قسمت تحلیلی ذهن را برمی‌انگیزند و برخی دیگر، قسمت احساسی را. برخی انسان را به فکر کردن وادار می‌کنند و گروهی دیگر به عمل کردن. برخی رویدادهای گذشته را تداعی می‌کنند و برخی رویاهایی برای آینده.

آنچه در اینجا گرد هم آورده‌ایم، تصاویری هستند که می‌توانند ذهن ما را برانگیخته کنند. به ما این احساس را بدهند که در جایی که دیگر،‌ راهی برای زندگی و زنده ماندن دیده نمی‌شود، هنوز هم می‌توان تلاش کرد و ادامه داد. حتی شاید ما را وادار به عمل کردن کنند و تلاش برای ساختن رویاهای آینده.

امیدواریم که دیدن این تصاویر، برای شما هم «حال خوب» به همراه داشته باشد…

تجربه عمیق زندگی…

خیلی چیزها عوض می‌شوند. خیلی انسانها تغییر می‌کنند. خیلی از دوستانمان ما را ترک می‌کنند.

انگار زندگی، هرگز، حتی یک لحظه‌ متوقف نمی‌شود تا ما به او برسیم.

نمی‌شود برای فرد دیگری زندگی کرد.

فکر می‌کنم هر کس،‌ باید اول، سبک زندگی‌اش را انتخاب کند.

آنگاه فکر کند که دوست دارد تجربه حاصل از این سبک زندگی را با چه کسی به اشتراک بگذارد

نمی‌توانی بنشینی و دیگران را با خواسته‌ها و آرزوها و اولویت‌ها و ارزش‌هایشان، مقابل چشمانت قرار دهی و بخواهی انتخاب‌های زندگیت را طوری انجام دهی که آنها همه خوشحال و راضی باشند و بگویی این یعنی عشق!

باید خودت زندگی کنی

دوست دارم کارهایی را که دوست دارم انجام دهم

و کسی باشم که واقعاً دوست دارم باشم.

مسیرهای شگفت انگیز پیاده روی در جهان

داستان راه رفتن، قدم زدن، پیاده روی و دست در دست دوست به مسیرهای دوردست نگاه کردن، بخش مهمی از تاریخ ادبیات و موسیقی و هنر جهان را به خود اختصاص داده است. اگر عکاس باشی، هر چقدر هم که سبک‌های خاص و مدرن و پیچیده را دوست داشته باشی، بعید است بتوانی خودت و لنز دوربین‌ات را از زیبایی ساده شگفت انگیز مسیرهای زیبا و طبیعی، محروم کنی.

برای خالی کردن ذهن از ایده‌های تلخ، یا پر کردن ذهن با ایده‌های شیرین، کمتر روشی به اندازه‌ی پیاده روی در یک مسیر زیبا، اثربخش است.

1-خیابان درختان پنبه در تایوان

دروغگویی...

همیشه پیش می آید که ما به هم دروغ بگوییم

دروغ پدیده ای انسانی است

خوب نیست. اما انسانی است

انگار همیشه با انسان بوده است

سالهاست تلاش میکنم به جای اینکه فکر کنم که دیگران چه دروغهایی میگویند

به این فکر کنم که دیگران چرا دروغ میگویند

و اینکه من در ایجاد انگیزه در آنها برای دروغ گفتن چقدر سهم دارم

اما یک چیز را خوب میدانم

اگر دیگران را هم به خاطر دروغ گفتنشان ببخشم

هرگز خودم را به خاطر دروغ هایی که به خودم گفته ام نخواهم بخشیدم

چون پس از مدتی تکرار آن دروغ

حقیقت واقعی درون خودم را فراموش میکنم و آن دروغ را باور میکنم

کسی که حقیقت واقعی درونش را فراموش کند

دیگر دوست داشتن و دوست داشته شدن را فراموش خواهد کرد

پل اکمن - کتاب دروغگویی

انسان موجود عجیبی است....

انسان موجود عجیبی است

در به اشتراک گذاشتن ترس ها و نگرانی ها و بدبختی های خود

دست و دل بازتر است تا

در به اشتراک گذاشتن امیدها و خوش ها و شادمانی ها

شجاعت چیست؟

شجاعت در زندگی شکلهای مختلفی دارد

گاهی شجاعت به معنای حذف دشمنان است

گاهی شجاعت یعنی کنار گذاشتن زندگیت به نفع چیزی که از تو مهم تر است

گاهی شجاعت به معنای بخشیدن زندگیت به دیگری است

گاهی رها کرن همه آنچه که داشته ای

یا همه آنان که روزگاری دوست داشته ای

اما گاهی هم

هیچ یک از آنها شجاعت نیست

شجاعت، تحمل سختیها و رنجهاست و کار کردن آرام

به امید روزهایی که زندگی میتواند بهتر از امروز در جریان باشد

ورونیکا راث

فریبا یا فریبندگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در سنین جوانی و نوجوانی، در مهمانی‌های خانوادگی، زیاد می‌شنیدم که پس از جدایی یک زوج می‌گفتند: فلانی زیبارو بود و راست می‌گویند که بخت خوش کمتر در زندگی به زیبارویان رو می‌کند! یا می‌شنیدم که وقتی یکی از دختران خویشاوند، با شکلی سخت و دردناک از همسرش جدا شد، مادربزرگم می‌گفت: انگار هیچوقت زندگی همه‌ی نعمت‌ها را بر یک نفر تمام نمی‌کند. لاله زیبا بود، اما زندگی برایش زیبا نشد.

حرف‌هایی که در دوران کودکی می‌شنویم، در پیچ و خم ذهن ما و در میان انبوه خاطرات، کمرنگ می‌شوند، اما فراموش نمی‌شوند. دیر یا زود،‌ به بهایی یا به بهانه‌ای، از جای دیگری در ذهن، سر بر می‌آورند و پیش چشمت مجسم می‌شوند.

زندگی به من آموخت

زندگی به من بسیار آموخت

به من آموخت که هیچ چیز ثابت نمیماند

قدرتمند، دیر یا زود ضعیف میشود و ضعیف دیر یا زود قدرت را به دست میگیرد

به من آموخت که کلمات مهم هستند

کلمه میتواند بیمارت کند همچنانکه به سادگی شفایت بخشد

به من آموخت که هر فردی، خواسته یا ناخواسته شکاری برای فرد دیگر است

و زبانی که آزادت میکند، همان زبانی است که روزی اسیر و گرفتارت خواهد کرد

همچنانکه رودخانه ای که به من لذت میدهد، میتواند برای لذتش من را نیز قربانی خود کند

.

زندگی به من آموخت، آنچه که شادم میکند همان چیزی است که قراراست غمگینم کند

و آنچه غمگینم میکند قرار است روزی، لبخند شادی و رضایت بر چهره ام بنشاند

به من آموخت که راضی بودن از زندگی با رضایت به میانمایگی فرق دارد

به من آموخت که سبقت گرفتن به معنای قهرمان بودن و قهرمان شدن نیست